بررسی مبانی نظری اندیشه فمینیستی
بررسی مبانی نظری اندیشه فمینیستی
چكيده
فمينيسم در فضايي سر برآورد و به رشد و حركت خويش ادامه داد،كه شعارها و آرمان هاي خاصي برآن حاكم بود. اين گفتارها به طور برجسته اي از گفتارهاي نظري دوران خود تأثير پذيرفته بود. در اين راستا تأثير انقلابات علمي كه تفكرات سنتي را كاملاً در هم كوبيده بود،از همه مشهورتر بود. بدين ترتيب عمده ترين انديشه ي اومانيسم که مولود رنسانس و مبتنی بر جهان بینی غرب با مبانی فکری مدرنیته بود به ظهور رسيد، كه به عنوان سرمنشأ اكثر تفكرات مدرن و يكي از ريشه هاي نامحسوس فمينيسم از آن ياد خواهد شد،این گرایشها بر این پیش فرض استوارند.که انسان مصدر تشریع و بی نیاز از هدایت وحی است. در اين مقاله سعي شده است تا مبانی نظری اندیشه فمینیستی مورد بررسي قرار گيرد براي نيل به اين مقصود، ابتدا معرفی فمنیسم ،بيان مجملي از سابقه اين نگرش فكري و تقسیم بندی گرایش های آن مطرح شده است.در ادامه چگونگی پیدایش اندیشه فمینیستی موردبررسي قرار گرفته است و سرانجام آن که به نقد فمنیسم پرداخته شده است .
واژه گان كليدي
شخصیت زن، فمينيسم، اندیشه فمينيستی، انسان شناسی، معرفت شناسی، هستی شناسی،هویت زن.
مقدّمه
یکی ازمهم ترین عوامل عمده پژوهش درباره یک جنبش اجتماعی یا کنش جمعی زمینهاوعواملی هستند که دریافتن یک درک مشترک از مسائل خاص اجتماعی وفرهنگی در میان یک گروه خاص تاثیر بسزایی دارند.گفتارهاي نظري يكي از پايه ها و مباني شكل گيري فمينيسم را تشكيل مي دهد؛ از آن جا كه مباني نظري تأثير به سزايي در اين اندیشه داشته است، در اين مقاله به بررسي مبانی نظری اندیشه فمینیستی خواهيم پرداخت قبل از آغاز بحث بايد به يك نكته اساسي در اين زمينه اشاره نمود: آن چه امروز از آن به نام غرب و فرهنگ غرب ياد مي شود،در واقع همان فرهنگ و فلسفه حاكم بر دوران جديد است فمینیسم در اصل مولود رنسانس و مبتنی بر جهانبینی غرب جدید با محوریت«اومانیسم» است و چون در دیدگاه اومانیستی انسان مادی و زمینی تنها موضوع ارزشمند برای تلاش و تفكر است بنابراین تمامی گرایشهای فمینیستی بر این پیش فرض استوارند كه انسان را مصدر تشریع و بینیاز هدایت وحی میدانند پس در هیچ یك از گرایشهای فمینیستی توسل به وحی و اعتقاد به حاكمیت دین در شئونات اجتماعی پذیرفته نیست.
زنان به لحاظ جمعیت، نیمی از اجتماعات بشری را تشکیل می دهند،به جهت حائز اهمیت بودن مقام تربیت و تأثیر گزاری بر مردان، تمامیت اجتماعات محسوب می شوند، انجام هرگونه تحقیق و رویکردی به تحولات توسعه ای مسائل اجتماعی ایشان از ویژگی خا صی برخوردار است ولی در این میان رویکردهای مبنا نما و چالش های ریشه یاب اهمیت خاصی دارند، زیرا همه مسائل زنان، از مدیریت کلان زن تا خانه داری وی، از حقوق و وظایف اجتماعی و سیاسی تا حقوق و تکالیف زناشویی، همه و همه در بستر تأثیر پذیری از رویکردهای مبنایی، قرار می گیرند. حوزه های معرفتی و ادراکی که زیر ساز اصلی اندیشه های بشر در همه عرصه هاست، نقش تعیین کننده ای در کم و کیف نظریات اجتماعی مربوط به مسائل زنان را داراست. از بین اندیشه های تأثیر گذار بر حوزه مسائل اجتماعی زنان، اندیشه فمینیستی كه در افق فكري اومانيسم خودنمايي مي كند ، از فعال ترین عناصری هستند که به حوزه مسائل زنان تأثیر می گذارند. لذا تبیین بررسي مبانی نظری اندیشه فمینیستی می تواند در جلوگیری از تهاجم فرهنگی غرب مفید واقع شود و مقاله حاضر در همین راستا تدوین شده است. زیرا در حقيقت بيشتر ابهامات و شبهاتي كه امروزه نسبت به حقوق زن در اسلام مطرح مي شود علاوه بر ناآشنايي حقوق زن در اسلام ،به ناآگاهي ازبنيانهاي فكري غرب جديد و تأثير آن در نگرش غرب به شخصیت زن است
توصیف فمینیسم
واژه فمینیسم از ریشه Feminine گرفته شده است که در فرانسوی و آلمانی معادل Feminin به معنای زن یا جنس مونث است. این لغت از اوایل قرن نوزده بعنوان اصطلاحی عام برای آنچه در اروپا وامریکا تحت عنوان جنبش زنان معروف اطلاق شد . در فارسي به ، «طرف داری از حقوق زن»، «جنبش آزادی زنان»، زن آزادي خواهي، زن وري يا زن وري [1] ،ز نا نه نگری ، زن گرايي و مونث گرايي ترجمه شده است .[2] که برای واژه «فمنیسم» ارائه شده اند.
«فمنیسم» اندیشه ای نوبنیادی است ودرباره اولین کاربرد آن اختلاف نظراتی دارد در برخی نقل هاآمده است که واژه فمینیسم اولین بار در سال 1871در یک متن پزشکی برای توضیح یک نوع بیماری جنسی در مردان که دارای خصایص زنانه بوده اند به کار رفته است [3] در همان دوران یک نویسنده فرانسوی این واژه رابرای توصیف زنا نی با رفتار مردانه به کار برد.[4]
در اصطلاح امروز :فمینیسم یک نگرش فکری هست و دارای گرایشهای متفاوتی است. جوهره اصلی آن توضیح ریشه های ستم بر زنان و راههای رفع ان است .فمینیستها معتقدان زنان نیمی از جامعه هستند،که همیشه(جز در دوران ابتدای تاریخی )مورد ظلم قرار می گیرند.حقوقشان به عنوان یک شهروندویک انسان نادیده گرفته شده است.مي توان جنبش feminism را اصطلاحاً چنين تعريف كرد:«مجموعه ي حركت ها و فعاليت هاي اجتماعي ، با هدف احقاق حقوق زنان و رفع تضييق از آنان ،كه غالباً به وسيله ي خود زنان انجام مي گيرد.»
جنبش فمیمنیستی،یک نظریه واحد ویا حتی یک نظام فکری واحد نیست بلکه آرا و افکار متعددی در آن وجود دارد. [5] بررسی سرگذشت فمینیسم آن را به طور یکنواخت ذیل هیچ کدام از مقوله های علوم اجتماعی وسیاسی قرون اخیر اعم از جنبش [6]، نظریه [7] ، ومکتب [8] قرار نمی دهد . فمینیسم را میتوان از اواسط قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیست ذیل جنبشهای اجتماعی قرار داد وعلیرغم فقدان جنبه تئوریک در این سالها از سال 1970 م نظریه پردازی ، انتشار کتاب و روزنامه ومجله جای خود را به راهپیماییها ، اعتصابات و شورشهای فمینیسی داد واز آن جهت که درصد رفع تبعیض علیه زنان ، ماهیتی هملگرایانه دارد ، نظریهای سیاسی محسوب میشود.میتوان از فمینیسم بخاطر گرایشها ونظرات مختلف ومتنوعی که در خود جای داده بعنوان مکتب یاد کرد، مکتبی که البته فاقد انسجام درونی واتحاد بین نظریات فمینیستی است.
تاریخچه فمینیسم
در موردتاریخ شروع فمینیسم توافقی وجود ندارد، برخی ، تاریخ شروع جنبشهای فمینیستی را از قرن نوزدهم ودر اروپای غربی می دانند. هر چند در قرن پانزده ، شانزدهم وهفده از اصطلاح فمینیسم استفاده نشد. از آن جمله دانوون [9] (2000) می نویسد: «زنان اروپای غربی از قرن 15 به بعد خواستار رفع خشونت علیه زنان ، تجاوز ومزاحمت جنسی و ایجاد حقوق برابر با مردان درآموزش وپرورش وشان اجتماعی شدند». اما به طور مشخص وسازمان یافته ، برای بررسی تفکرات وعملکردهای فمینیستی ، بررسی تفکرات فمینیستهای شاخص از قرن هیجده تاکنون بهترین راه جریانشناسی فمینیسم محسوب می شود.
قرن هیجدهم که به عصر روشنگری شهرت یافته است. تفکرات لیبرال و خصوصاً آموزه “حقوق طبیعی ” جان لاک [10] که در آن برای همه افراد انسانی در همه زمینها حقوق مشابه قائل است. مبنای اعلامیه آمریکایی استقلال (1776 م) واعلامیه فرانسوی حقوق بشر(1789م) گردید این دو اعلامیه نتیجه نهایی انقلابهای این دو کشور محسوب میشود. زنان در انقلاب فرانسه با ایجاد باشگاهها ودرآمریکا با شرکت فعال در جنبش لغو برده داری ومنع مصرف مشروبات الکلی، در پیروزی انقلاب نقش مهمی ایفا کردند.
اما اعلامیه حقوق بشر فرانسه مورد انتقاد زنان فرانسوی که در انقلاب نقش فعالی داشتند ، قرار گرفت در سال 1791 م یکی از همین زنان به نام «اولمپ دوگوگ» اعلامیهای خیابانی تحت عنوان “حقوق زن” منتشر واعلامیه را که بصورت لایحه ارائه شده بود، به اتفاق آراء رد کرد وسپس «دوگورگ» سرخود را زیر گیوتین از دست داد. در آمریکا هم با پیروزی جنبش لغو برده داری در قانون اساسی (1866م) فقط به مردان حق رای داده شد ، بنابراین زنان تصمیم به مبارزه با تبعیض گرفتند.
در یک نگاه تاریخی با توجه به ظهور وافول فمینیسم در بستر زمان ، آن را به چند موج تقسیم می کنند که هر موج شامل گرایشها وایده های مختلف ومتکثر فمینیسی است . لازم به ذکر است در خصوص زمان ظهور وافول موج های فمینیسم هم نظر قاطعی وجود ندارد.براي بيان مجملي از سابقه و تاريخچه اين نگرش فكري،خوب است feminism را در فرآيند موج های آن مورد بررسي قرار دهيم.
موج های فمینیستی
جنبش های فمینیستی را اززوایای مختلف می توان دسته بندی کرد.یک تقسیم بندی براساس دیدگاه های عقیدتی و نگرش های سیاسی است که به لیبرال،مارکسیست وسوسیال وپست مدرن بپردازند.اماتقسیم بندی دیگرجنبش فمینیسم ازمنظر جامعه شناسان و بر مبنای مقطع تاریخی است.از نگاه آنان ،جنبش فمینیستی به سه موج تقسیم می شود و هریک از این سه موج ،مقطع تاریخیِ خاصی را در بر می گیرد و اخیرا سخن از موج چهارم به میان آمده است:
موج اول فمینیسم
این موج از اوایل قرن نوزدهم آغاز شده و تا 1920میلادی که در آمریکا به زنان حق رای اعطا شد ادامه داشت. مهمترین ویژگی این موج ،دستیابی به حقوق مدنی و سیاسی برابر مورد توجه بود.با آزاد شدن حق رای برای زنان در بسیاری از کشورهای غربی ،از دهه سوم تا دهه هفتمِ قرن بیستم،این جنبش رو به افول گذاشت.
موج دوم فمینیسم
این موج از دهه هفتمِ قرن بیستم به رهبری«سیمون دوبوار» [11] فرانسوی شروع شد و با محوریت شعار «زنان بدون مردان»خواستار برابری کامل زن و مرد در تمامی زمینه های احتماعی ،روانی و فرهنگی بود.
در این دوره فمینیست ها با تاکید بر تجرد و تقبیح ازدواج و تشویق زنان به بروز رفتارهای مردانه در سطح وسیع و شرکت گسترده در فعالیت های اقتصادی ،این موج را تشدید کردند! شعار زنان بدون مردان 1) مبارزه براي جدايي روابط جنسي از توليد مثل در كشورهاي غربي 2) ظهور جنبش آزادي زنان در تمام امور، از جمله حق تسلط بربدن و روابط جنسي از سال 1965 ، 3) كاهش ازدواج و زاد و ولد افزايش آمار طلاق و تضعيف نظام خانواده كه خود نشانه ي صبر واستقامت زنان در طلب حقوق شان تلقي گرديده 4) ايجاد موسسات فراوان فرهنگي و مطبوعاتي زنان 5) به دست آوردن قدرتهايي در زمينه ي اقتصادي و سياسي [12]
موج سوم فمینیسم
ازنیمه دهۀ 1970-1990، جهان غرب [13] به نقش هاي سنتي و نهاد خانواده ،رويكردي دوباره داشته و از حركت هاي تند فمینیسم موج دوم كاسته شد،زيرا آثار سوء افراط در حركت هاي زن مدارانه ،بيش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محيط خانواده و محيط كار و عدم امنيت جنسي ، از آثار دوره پيش بود. فمینیسم هاي مدرن در دهه هاي اخير سعي مي كنند با ظاهري زنانه و رفتاري ظريف، تمايز خود را از زنان به نمايش بگذارند.
اگر در فمینیسم هاي امواج قبلي ،زنان بالقوه و به صورت عام ،خواهر يكديگر قلمداد مي شدند،اما بي توجي فمینیسم ها نسبت به نيازها و خواستهاي زنان اقليت هاي قومي در جهان اول و به طور كلي جهان سوم، مورد انتقاد زنان غير سفيد پوست قرار گرفت. اين گونه بيگانگي موجب رشد گروه هاي فمینیسم سياه پوست شد ،كه پيگير پيشينه و هويت خويش بودند و جنبش فمینیسم را از نظر سازماندهي بيش از پيش دچار تفرقه كرد. انشعاب در نگرشهاي فمینیسم رخداد و هم مورد نقد جدي نظري،از جمله از سوي پست مدرن ها قرار گرفت و درباره ي فمینیسم امروزي مي توان با اين جمله هم آوا بود كه:
«فمینیسم ها را كليتي بدانيم با تقسيمات فرعي و مستقل … فمینیسم ، نه مكتب فكري جا افتاده ،كه مبحثي پويا و درگير مبارزه است.» [14]
فمینیست های موج سوم با تقبیح فرهنگ مردم سالاری ـ به عنوان ریشه ستم های وارد بر زنان- کانون این فرهنگ را در «تفسیر جهان» و نحوه نگرش به آن می دانند که در د انش های مختلف بروز یافته است.برای رهایی از این فرهنگ، باید با نگاه زنان به جهان نگریسته و از جهان تفسیری زنانه ارائه شود.از این رو ،بایستی حوزه های مطالعاتی خاص و با رویکردی فمینیستی که معطوف به تفسیری زنانه از اخلاق،الهیات،معرفت شناسی و فلسفه سیاسی و….است ایجاد و در آن پژوهش کرد.
موج چهارم فمینیسم(موج آرام)
موج جدید ،جریان انتقادی به بی بند و باری در روابط جنسی و بی اعتناعیی به تعهد و حفظ حدود در این روابط است.این جریان یک جهت گیری در جنبش فمینیسم است .جریان «قدرت دخترانه» [15] در اوایل دهه 90 میلادی با تفکری ایده آل آغاز شد.دختران شورشی این جریان،مجلاتی برای دوست داران خود چاپ می کردند که در آن با انتقاد از آزار و اذیت جنسی ،امید خود را برای جامعه انسانی تر مطرح می کردند،به خلاف فمینیست های دهه60و70 میلادی با تاکید بر آزادی جنسی، می گفتند حفظ پاکدامنی ،مختص بازنده ها است و با طبیعت بشری سازگاری ندارد و پیشگیری از بارداری باید در اختیار نوجوانان باشد و سقط جنین کار درستی است و در واقع آنان با مفهوم عفاف مخالفت بودند ،چرا که آن را وسیله ای برای ستم مردانه می دانستند.
در موج جدید، فمینیست ها خواستار جنبشی هستند که برای کرامت بیش از حقوق اهمیت قائل شود این جریان حامی زنان است اما در عین حال به معیار های جنسی بالایی معتقد است و شاید این زنان جوان وقتی بزرگتر شوند ،دیگر خود را فمینیست نخوانند چون رهبران جریان فمینیسم نمی توانند آنها را بپذیرند. [16]
با پايان يافتن مطالب اجمالي از امواج جنبش فمینیسم، درادامه به معرفي اجمالي نگرشهاي مشهور در فمینیسم پرداخته مي شود:
اقسام نگرش هاي فمينيستي
فمینیسم جنبش آزادی خواهی و برابری حقوق زنان، تاریخ پر فراز و نشیبی را گذرانده و دیدگاه های گوناگونی در این جنبش مطرح شده است.مهمترین گرایش فمینیستی عبارت است از:فمینیسم لیبرال، فمینیسم مارکسیسی، فمینیسم رادیکال،سوسیال فمینیسم، فمینیسم پست مدرن.
در ده های اخیر به ناروا از عبارت فمینیسم اسلامی نیز نام برده و فعالیت زنان مسلمان در راه بر ابری حقوقی خود در کشورهای اسلامی با این عبارت معرفی شده است!!
هدف مورد نظر فمینیست ها -با وجود اختلاف فراوان آنها -جامعه ای است که در آن تفاوت گذاری بر اساس جنسیت جای خود را به تشابه و همسانی در حقوق امکانات و فرصت ها بدهد تا آرمان«برابری در برخورداری از رفاه مادی»تحقق یابد. اصولا بر اساس جهان بینی غرب توسعه در رفاه این دایره آن که تنها امور مادی را شامل می شود غالب فعالیت ها است. از زاویه دیگر مرد سالاری در بعد اجتماعی و پدر سالاری در خانواده ـبه ویژه در خانواده هسته ای ـ همواره مورد انتقاد فمینیست های مختلف بوده است.
1- فمینیست های لیبرال
فمینیست های لیبرال:ریشه فرو دستی زنان را در وضع قوانین دانسته با تاکید بر آزادی عملکردها،لذت جویی و رضایت خود محورانه،خواستار اصلاح قوانین و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه برای نیل به اهداف برابری طلبانه بودند.
2- فمینیست های مارکسیست
فمینیست های مار کسیست: مالکیت خصوصی را سبب اسارت زنان دانسته، خواستار تغییر شکل نظام اقتصادی به منظور رهایی زنان بوده اند.اين نگرش،حاصل كوشش هاي زنان براي گسترش نظريه ماركسيستي است.مشكل اساسي كه فمینیست ماركسيست با آن مواجه اند،اين اصت كه خود «ماركس» به وضع زنان در جامعه سرمايه داري توجهي نداشت. اما طرفداران اين نگرش مي خواهند تحليل ماركسيستي از جوامع سرمايه داري را با ادغام تبييني براي فرود دستي زنان در آن، حفظ كنند. اما براي شيوه هاي ستم مردان برزنان و شيوه هاي بهره مند شدن آنان از كارخانگي بدون دستمزد زنان،به اندازه كافي اهميت قايل نيستند. اينان دليل عمده ي ستمديدگي زنان را بازداشتن زنان از توليد عمومي مي دانند.
3- فمینیست های رادیکال
فمینیست های رادیکال،معتقد بودند: از میان تمام تبعیض ها و ستم های طبقاتی ،قومی،مذهبی و نژادی ،بنیان ترین ساختار ستم گری به «جنسیت» تعلق دارد که همان نظام «پدر سالاری»است. رهیافت اساسی این گرایش،از بین رفتن تمایزات موجود میان موجود مؤنث و مذکر است.اعتقاداصلي فمینیست هاي راديكال اين است كه نابرابري هاي جنسيتي،حاصل نظام مستقل مرد سالاري وشكل اصلي نابرابري اجتماعي اند.آنان مي گويند تقسيم جنسي كارگر كه تحكيم كننده وتقويت كننده نظام سلطه ي مردانه بوده ،همواره وجد داشته است. فمینیست های راديكال اساساً جنبش انقلابي براي رهايي زنان است. طرفداران آن مي گويند كه هيچ حوزه يي از جامعه، از تبيين مردانه بر كنار نيست و در نتيجه بايد در هر جنبه يي از زندگي زنان كه هم اكنون طبيعي تلقي مي شود ترديد كرد و براي انجام امور، شيوه هاي جديد يافت.
4- سوسیال فمینیسم
از دیدگاه سوسیال فمینیسم،(تفلیق دو دیدگاه فمینیسم مارکسیستی و رادیکال)ریشه فرودستی زنان،هم نظام جنسیتی مرد سالارانه و هم نظام سرمایه داری بوده است و ر اه رهایی از این وضعیت نیز،علاوه بر اصلاح نظام اقتصادی جامعه و حاکمیت سوسیالیسم،اصلاح وضعیت موجوداز لحاظ فرهنگی وروان شناختی است.
5- فمینیست های پست مدرن
فمینیست های پست مدرن:با نقد تمام نحله های فمینیستی ـ که تفسیری واحد و جهان شمول از جهان و نگاه زنان ارائه می کنند ـ بر نسبیت وجود تفاوت های فرهنگی و فکری تاکید کرده و به چندگانگی و کثرت گرایی در تفکر فمینیستی معتقد بودند.
فمينيسم اسلامي
فمينيسم اسلامي پديده يي نو در كشورهاي اسلامي، به ويژه ايران است عمر آن در كشور ما به كمتر از دو دهه مي رسد.برخي فمينيسم اسلامي را روش ها و رفتارهايي در زمينه ي اجراي مساوات و عدالت جنسي در قالب ارزش هاي اسلامي دانسته اند. از ميان فمينيسم هاي اسلامي در خارج كشور مي توان از «نيره توحيده » ،« افسانه نجم آبادي» پروين پايدار (ناهيد يگانه) ،هاله افشار ياد كرد.عده ايي نيز در داخل كشور در پاسخ به اين سئوال اساسي كه تضاد ميان باورهاي ديني و آموزه هاي جهان غرب در مسأله ي زن را چگونه مي توان پاسخ داد ؟ به فمينيسم اسلامي كشانده شدند.بنابراين فمينيسم اسلامي ،محصول مشترك برخي روشنفكران ديني داخل كشور و نيز مخالفان نظام اسلامي در خارج از كشور است.
فمينيسم اسلامي در داخل و خارج غالباً مباحث خود را بر «نسبت فرهنگي» استوار مي كند ،به اين معنا كه هر جامعه ايي براي مسائل خود پاسخ بومي دارد كه بايد در قالب فضاي فرهنگي خود،مورد قضاوت قرار گيرد آنان همچون بسياري از گروه هاي زن گرا، مردسالاري را مسأله ي اساسي زنان در خانواده و اجتماع مي دانند و به سمت آرمان هاي تساوي طلبانه پيش مي روند و تفاوت هاي زن و مرد مسلمان در احكام و قوانين را مورد انتقاد قرار دهند. تلاش آنان بر ارائه ي برداشت هاي جديد از آيات قرآن [17] و قرائني از دين اين است كه به الگوهاي شناخته شده ي جهاني نزديك باشد.
معرفت شناسی دیدگاه فمینیستی
« دیدگاه فمینیستی، دیدگاه اقتصادی فعالانه به سود زنان دارد و در پی آن است که جهان بهتری را برای زنان بسازد و گاهی به نظریات اجتماعی خود رنگ و لعاب جذابی می دهد و این خاستگاههای فلسفی باطل را در آن پنهان می نماید.
کسی که به فلسفه اسلامی معتقد است اگر از آبشخور این گونه نظریات که فلسفه های عینی گرایی و تجربه گرایی و حس گرایی مطلق است با خبر باشد هرگز نیم نگاهی هم به این نوع نظریات اجتماعی نمی اندازد.
در نظریه اجتماعی فرامدرن فمینیستی، اولویت و ضرورت انفکاک محیط های زنانه از مردانه، مستقیماً از این مقدمه، نتیجه می شود که ذهن، زبان، فرهنگ، دانش ها و جهان بینی های زنانه با هم تفاوت کامل دارند، آن گونه که زن برای خود، جهانی و مرد نیز جهانی کاملاً متمایز با جهان زن دارد.
اگر همین گفته را بخواهیم بررسی کنیم در حوزه فلسفه معرفت شناسی نیز می توانیم با تحلیلی ساختاری و زیر بنایی به تعدادی از ساختگاه ها و پیش فرض ها دست یابیم.کسی که معتقد است با تغییر تعدادی از هورمون های زنانه و مردانه و با تغییر وضعیت فیزیولوژی و بیولوژی جسم و نوع فعالیت های جنسی، حقیقت ذهن و زبان و فرهنگ و جهان زن با مرد متفاوت می شود، مسلماً باید قائل به نوعی از انواع نسبیت معرفت باشد. عده ای از نسبیت گرایان در حوزه معرفت شناسی برای تبیین نظر خود چنین مطالبی را عنوان می نمایند که:
« علم هر کس نتیجه ترکیب دوگانه ای است که بین داشته های درونی و داده های بیرونی واقع می شود از این رو شناخت هر کس نسبت به حقایق خارجی آن چنان که در نزد خود هستند هرگز به ذهن نمی آیند، بلکه همواره به صورت نسبی پس از ترکیب با قالب های ذهنی در نزد ما حاضر می شوند، پیش فرض های ذهنی نیز … قالب هایی هستند که تحت تأثیر انگیزه ها و عوامل مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، شکل می گیرند. »
کسانی که در حوزه شناخت، به تجربیات و محسوسات اصالت می دهند قطعاً باید برای ذهن زن ومرد قالب های متفاوتی را قائل شوند زیرا انگیزه ها و عوامل مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی و … برای شکل دادن به این قالب ها در زن و مرد متفاوت است.این گونه خاستگاهها و افکار فلسفی، در حوزه معرفت شناسی، مبانی فلسفی دیگری در حوزه هستی شناسی در پی خواهد داشت. نسبی بودن شناخت، لازمه حتمی اعتقاد به این مطلب است که حقیقت، چیزی جز شناخت هر کس نیست و این معنی نیز می تواند خاستگاههای فلسفی متعدد دیگری داشته باشد.
پیش فرض ها و ذهنیت های فلسفی فمینیست های مارکسیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم نیز در خصوص این مطلب از القاب و عناوین ایشان پیداست.
فلسفه های مارکسیسم و سوسیالیسم که انواعی از فلسفه های الحادی می باشند و اصولاً خاستگاه فکر فلسفی ایشان این است که واقعیتی به جز جهان مادی و محسوسات وجود ندارد و انسان نیز جز با حس وتجربه نمی تواند به واقعیت و حقیقتی دست یابد، تمامی مفاهیم فردی و اجتماعی نیز در این نظام فکری رنگ و بویی از مادیت دارد. و مسلماً نظر ایشان درباره انفکاک و اختلاط محیط های زنانه از مردانه هم مناسب با نظام فکری و جهان بینی ایشان است «دیدگاه فمینیسم های سوسیالیستی که به آن نسبت دوگانه گرایی می دهند می کوشد تا درباره همه مفاهیم به گونه ای تحلیلات خود را ارائه دهد که گویا فقط دو نظام را باز می شناسد: نظام اقتصادی و نظام جنسیت، بر طبق این دیدگاه، مردان تمام جوامع بر زنان اعمال قدرت می کنند. و ایشان باید علل و چگونگی این تسلط را باز شناسد و هدف ایشان پرداختن نظریه ای درباره مردسالاری است که در آن نظریه، فهم اوضاعی که در آن نظام سرمایه داری با سلطه مردان ساخته شده است، میسور باشد تابتوانند به طرفداری از حقوق زن در نظام اجتماعی بپردازند. نظریة مارکسیستی نیز سعی می کند جهان را از دیدگاه «پرولتاریا » (طبقه کارگری ) نشان دهد. » [18]
« فمینیسم های لیبرال نیز سر در آبشخور افکار فلسفی لیبرالی دارند. « قرائت های مختلفی از خود گرایی وجود دارد: از فرد گرایی آلمانی و فرانسوی تا فردگرایی انگلیسی و امریکایی، از فردگرایی انحصارگرا تا فردگرایی گسترش خواه، از فرد گرایی روش شناختی و معرفت شناختی تا فردگرایی ذره ای و ملکی، … و عنصر مشترک در تمام این قرائت ها، نقش محوری فرد است و اصالت فرد جنبه های اجتماعی را نیز حائز است و فمینیسم های لیبرال با نوعی گرایشات اجتماعی در حوزه اندیشه اصالت فرد با انفکاک محیط های زنانه از مردانه مخالفت می کنند «در جامعه شناسی و مسائل اجتماعی مسئله مورد توجه فمنیست های لیبرال یا اصلاح طلب اثبات این امر است که تفاوت های در خور توجه میان دو جنس ذاتی نیستند، بلکه نتیجه اجتماعی شدن و «شرطی سازی نقش جنسی اند » [19]
همیشه تعدادی از مبادی تصوری و تصدیقی، اصول پایه، اصول موضوعه، اصول متعارفه و پیش فرض های فلسفی، زیر ساخت سیستم های نظریات فرعی و جزئی قرار می گیرد و هر نظریه اجتماعی را که مورد ملاحظه قرار می دهیم بی ارتباط با خاستگاه های فلسفی نیست. چشم اندازهای کلی اسلام و فمنیسم در فلسفه های هستی شناسی و معرفت شناسی و «هست ها» و«نیست ها»، «بایدها» و «نبایدها» و بر داشت ها، جریان هایی به وجود می آورد.به عنوان مثال وقتی فمینیست های فرامدرن به این معنی تاکید می کنند که باید دیواری نفوذناپذیر بین جهان زنانه و جهان مردانه ساخت، در روان شناسی اجتماعی خود از روحیه زن و مرد و رفتار اجتماعی ایشان به نوعی رفتارگرایی،گرایش پیدا کرده اند. از شاخصه های بارز فمینیست های فرامدرن این است که « ایشان با تکیه بر روانشناسی رفتار گرایانه بر حفظ ویژگی های زنانگی تاکید می ورزند و معتقدند که باورهای جهان شمول«فمنیست های رادیکال»، نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه می تواند اشکال جدیدی از ستم را نیز بیافریند. » [20]
مبانی تئوریک و مبانی فلسفی و معرفت شناختی و پیش فرض های فلسفی روان شناختی و جامعه شناختی و زبان شناختی خاص این گونه افکار را هدایت می کند و بعضی از حوزه های فلسفه های معرفتی و ادراکی که هم اکنون زیر ساز بسیاری از تئوریها، فرضیات و قضایا هستند، به صورت ضریبی مؤثر در این نظریه ضرب شده است.
زمینه ها و عوامل پیدایش فمینیسم
با وجود آنکه زنان بخش مهمی از جامعه انسانی را تشکیل می دهند و سهم بسیار مهمی در پیشبرد جامعه بشری دارند. اما در طول تاریخ ستم بسیاری به آنان شده است و حقوق و شأن انسانی آن ها رعایت نشده است. اینان در روم باستان از همه حقوق محروم و فاقد هرگونه جایگاه و شأن و منزلتی بودند! [21]
حتی همچون شی مملوک ،معامله می شدند و از حقوق اقتصادی بهره ای نداشتند.چون اصلا از اطلاق عنوان انسان ،بر آنان دریغ می شد! [22]
در یونان باستان نیز نه تنها مخلوقی حقیر شناخته می شدند؛بلکه حداقل به عنوان انسان با آن رفتار نمی شد!زن همانند شيء در اختیار مرد بود و او مجاز بود هرگونه رفتاری را با زن انجام دهد . در آن جا زنان بی بهره از هرگونه حقوق انسانی و فعالیت های اقتصادی بودند. [23]
در ایران عصر هخامنشیان و اشکانیان ،وضعت بهتر از این نبود. وضعیت زنان در عربستان و در دوره جاهلیت قبل از اسلام،رقت بارتر از همه بوده است:در آن جا مردان دارای اختیارات گسترده بوده؛ولی زنان ملک پدران و شوهران تلقی شده و قابل معامله بوده اند!
یکی از بدترین سنت های رایج در جاهلیت،عمل به غیر انسانی زنده به گور کردن دختران بوده است !! [24]
در میان بعضی از ادیان نیز ـ به دلیل وقوع تحریف در آن ها ـ همین وضعیت ادامه داشت . به عقیده قوم یهود: طبیعت آن جا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند! زنان و بندگان از رو طبیعت ،محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند.«یهوه» در آخرین بند از فرمان های دهگانه اش به موسی ،زنان را در ردیف چهار پایان و اموال غیر منقول ذکر کرد.[25] [26]یهودیان زن را مایه مصیبت و بدبختی می دانستند. یهودیان قدیم،به هنگام تولد دختر ،شمع روشن نمی کردند. مادری که دختر می زایید ،بایستی دوباره غسل می کرد؛اما پسر که به عهد خود با «یهود» می بالید ،همیشه در نماز خود تکرار می کرد:
«خدایا !تو را سپاسگذارم که مرا کافر و زن نیافریدی». [27]
این وضعیت اسف بار ،در اروپا ـ حتی در قرون وسطی ـ نیز باقی مانده است . بلکه پیش تر از «ویل دورانت»نقل کردیم که در اروپا تا آستانه قرن بیستم ،زنان از حقوق ناچیزی برخوردار بودند.[28]
در واقع ظهور « فمینیسم» بازتاب ستمگری دولت ها و ملت های مدعی تمدن غربی و اوج مظلومیت زن ،در این کشورها بوده است .زنان اروپایی،تا سده های پیشین نه از حق آزادی برخوردار بودند و نه از حق مالکیت،حق اشتغال،حق مشارکت سیاسی در اجتماع و حق رای و انتخاب کردن و انتخاب شدن!از آن جا که پدیده های اجتماعی به خصوص مسائل حقوقی در طی روند شکل می گیرد فهم دقیق و شایسته آن ها در گرو دانستن ریشه های تاریخی آنها است. زیرا این پدیده ها بازتاب همان ریشه ها و روند تاریخی هستند از این رو برای اثبات ادعای فوق به بعضی از شواهد تاریخی اشاره می شود.
1.در لایحه ای که از سوی مجلس شورای ملی در «انقلاب کبیر فرانسه»(به عنوان لایحه حقوق بشر در سال 1789) تصویب گردید ،مسئله برابری و حقوق انسانی ،فقط برای مردان مطرح شده بود.حتی با برابری قانونی و حضور زن در مجلس به شدت برخورد می شد.این اعلامیه به نام «حقوق مردان»با مخالفت زنان انقلابی فرانسه روبرو شد.خانم«اولیمپ دگونگ»(از رهبرا انقلاب پاریس) و هم رزمایش پس از انتشار اعلامیه جدیدی به عنوان «حقوق زنان» و اعتراض به «اعلامیه حقوق بشری که حق را مختص مردان می دانست » و به جرم ضد انقلابی بودن ،سرشان را زیر تیغ گیوتین از دست دادند.[29] نمایندگان مجلس فعالیت زنان رادر خارج از خانواده برای نظم عمومی خطرناک شمرده و در نتیجه زنان را از انجام کار در خارج از خانه و میان مردان باز می داشتند. [30]همین برخورد یک جانبه با حقوق مردان نیز در اعلامیه استقلال آمریکا مقارن با اعلامیه حقوق بشر فرانسه رخ داد و از حقوق زنان سخنی به میان نیامد.
از این رو در آغاز جنبش فمینیستی در واقع نوعی اعتراض به مرد سالاری آشکار حاکم در غرب بود.
2. ارز سال 1860 به بعد ،اصلی ترین خواسته فمینیست های انگلیسی و آمریکایی ،و کسب حق رای بود؛زیرا متقاعد شده بودند تنها راه دستیابی به فرصت های برابر در درجه اول ،کسب رای است ؛از این رو در سال 1891جنبش سوسیال دموکراسی آلمان؛خواستار حق رای زنان آلمان شد و در اواخر همین قرن ،مبارزات زنان شکل بین المللی گرفت. جنبش بین المللی سوسیالیستی زنان در سال 1907 در اشتوتگارت و پس از آن در سال 1915خواستار اعطای حق رای به زنان گردید. قبل از آن ها نیوزلند در 1893نروژدر 1913 و پس از آن انگلستان در1918 و ایالت متحده آمریکا در 1920،این حق برای زنان به رسمیت شناختند.
موفقیت زنان در کسب حق رای ؛در بعضی از کشورها از قبیل نیوزلند وبرخی از ایالت استرالیا و آمریکا ،فنلاند و نروژدر قبل از جنگ جهانی اول، فمینیست های دیگر نقاط جهان را در مبارزه خود مصمم تر کرد. [31]
تبیین مباني نظري اندیشه غرب در نگرش به زن
تاريخ مغرب زمين به سه دوره متوالي تقسيم مي شود: دوران باستان،دوران قرون وسطي،دوران جديد .آن چه امروز از آن به نام غرب و فرهنگ غرب ياد مي كنيم ،در واقع همان فرهنگ و فلسفه حاكم بر دوران جديد است دوران جديد غرب با يك نهضت فرهنگي، اجتماعي به نام رنسانس در قرن 16 ميلادي آغاز شد . رنسانس در آغاز بيشتر جنبه ي علمي،هنري ،ادبي داشت كه كم كم به عرصه هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي كشيده شد. و آرما ن هايي چون برابري ، آزادي ،رفاه در سرلوحه ي آن قرار گرفت.
از قرن 5 ميلادي با زوال امپراطور ي بزرگ روم عملاً قدرت به دست زمين داران بزرگ (فئودال ها و رعيت ها ) در شهر ها نبض تحولات اقتصادي را به دست گرفتند كه اين طبقه را اصطلاحاً [بورژوازي ] [32]مي نامند.اين طبقه برخلاف فئودال ها ، بر اقتصاد بازرگاني و صنعتي تكيه داشت . بورژوازي با اربابان كليسا نزاع داشت كه اين نزاع ميان دو قدرت اقتصادي به صورت نزاع ميان دين و دنياي جديد جلوه نمود و در واقع بورژوازي اساساً پايبند دين و اخلاق نبود و سود جويي و لذت خواهي در كانون توجه اين قشر بود.
نكته مهم اين است كه در تحليل وضعيت دين در غرب همواره بايد از ماهيت مسيحيت و كليسا در قرون وسطي سراغ گرفت در واقع متون ديني مسيحيت (عهد جديد) فقط به جنبه هاي اخلاقي توجه داشت و با ابعاد فلسفي ،اجتماعي و حقوقي دين سخت بيگانه بود.
اعتقاد به تثليت و تجسّم خداوند در حضرت عيسي (عليه السلام) ، وساطت كليسا در بخشش گناهان و سرانجام خريد و فروش بهشت و سوء استفاده هاي مالي ديگر همه، جملگي زمينه رويگرداني هر چه بيشتر مردم را از دين و ارزش هاي آسماني فراهم ساخت.
آري بورژوازي در چنين فضايي به قدرت رسيد و به تبليغ ارزش هاي مادي و فردگرايانه برخاست . شناخت اجمال اصول بورژوازي از آن رو لازم است تا تمايز و تفاوت اساسي ديدگاه اسلامي و غربي را در باره زنان آشكار سازد. [33]
بنابراين به صورت اجمالي به بنيانهاي فكري غرب جديد و تأثير آن در نگرش غرب به زن اشاره مي كنيم.
اومانيسم:
نخستين جوانه رنسانس،انديشه ي انسان محوري يا اومانيسم بود كه يك جريان افراطي بود و در مقابل تفريط گرايي مسيحيت در قرون وسطي پديد آمد اومانيسم در آغاز به بهره وري عادي و سالم از بركات زندگي در سايه يك تمدن پيشرفته با استفاده از قانون اعتدال چشم دوخته بود و اين شعار را سرلوحه ي كار خويش قرار داده بود:
«كامل باش ، سالم باش و به تن و جان توانا باش و فرصت را براي رشد و نمو در اين جهان غني از دست مگذار» [34]
اما حوادث نشان داد كه اومانيسم عملاًخواهان چيزي فراتر از اين بود آن ها عليه اخلاق مسيحي شوريده بودند تا بهره وري از انواع لذات و زيبايي هاي مادي را تجربه كنند به اين ترتيب لذت گرايي به عنوان بخش جدايي ناپذير تفكر اومانيسمي قرار گرفت. ابتدا با تزويج عشق زميني و فرهنگ برهنگي در نقاشي و مجسمه سازي ظهور كرد تا به تدريج تمام شئون حيات علمي و عملي اروپايي غربي را در برگرفت اومانيسم در يك كلام به انسان ـ يعني انسان مادي و زميني ـ را تنها موضوع ارزشمند براي تلاش و تفكر مي داند و چيزهاي ديگر را تنها براين پايه تحليل و ارزيابي مي كند.
سكولاريسم:
يكي از پيامدهاي قهري اومانيسم ،گرايش به پاكسازي جامعه و فضاي زندگي از قيود و ارزش هاي ديني است اومانيسم آرمان هايي را مي جست كه با آسمان و الوهيت هيچ رابطه اي نداشته باشد و تنها راه براي رسيدن به اميال خود را جدا اگاري حوزه عمومي زندگي از ارزشهاي ديني و الهي مي دانست در نتيجه همين جدا سازي دين از حوزه روابط جمعي و زيست اجتماعي را سكولاريسم مي گويند.
البته ريشه سكولاريسم را بايد در آموزه هاي عهد جديد پي گرفت . انجيل صريحاً اظهار مي داشت كه بايد كار خدا را به خدا و كار قيصر را به قيصر واگذاشت . [35]
در قرن 5 ميلادي ،پايه هاي نظري جداسازي دين از سياست توسط شخصي به نام قديس آگوستين بنا نهاده شد. او در كتاب شهر خدا،با تفكيك ميان شهر زميني و شهر آسماني همراه دين و حكومت را امري صوري و عرضي به شمار آورد. اما از قرن 10 ميلادي حوادثي رخ داد كه در عمل پاي كليسا را شديداً به حوزه ي قدرت سياسي كشاند.نهايتاً اين كه چنين نظامي را از همراهي و هماهنگي با دين و اخلاق سرباز زد و به دنبال يافتن آييني همسو با آرمان هاي خود بود.
نسب گرايي:
اومانيسم به غرب آموخت كه راه رهايي و كاميابي انسان ،خود انسان است پس با بي اعتنا به هر عامل و باور بيروني،بايد از خود آغاز كرد و گره كار را در اين جهان بي روح و بيگانه با سرانگشت تدبير خويش گشود. حال از كجا بايد آغاز كرد؟؟
از نظر متفكران غرب دو راه بيشتر وجود نداشت: يكي راه عقل و انديشه و ديگري راه آزمون و تجربه به اين ترتيب از قرن 17 ميلادي ،دو مكتب مهم فلسفي پاگرفت جريان اول،عقل گرايي يا راسيوناليسم . [36]
و جريان دوم ، تجربه گرايي يا امپريسم [37] نام داشت ،كه البته عقل گرايي بيش از يك قرن دوام نياورد و كاروان تمدن غرب گام به گام به سوي حس گرايي و منطق آزمون پذيري نزديك شد و سرانجام تفكر اثبات گرايي(پوزيتيويسم ) در تار و پدر فرهنگ غرب تنيد.
به اين مضمون كه فقط عقايدي را مي توان پذيرفت كه مستقيماً از واقعيت محسوس و مادي برآمده باشد و به وسيله ي روش هاي حسي و تجربي قابل اثبات باشد. يكي عامل مهمي كه اين عقيده را تقويت مي كرد حضور پرتوان بورژوازي و اقتصاد سرمايه داري در صحنه تحولات فرهنگي و اجتماعي اروپا و نقش اساسي آن در ترويج ارزش هاي مادي و شكستن هر گونه مقاومت در اين راستا بود.حال بايد ديد ارمغان حس گرايي چه بود.اولين و مهمترين ثمره ي تجربه گرايي، جداسازي انسان از جهان و جداسازي ارزش ها از واقعيات بود تجربه گرايي چنين مي آموخت كه معرفت هاي ما جملگي از جهان تجربه برمي خيزد.
مهم ترين پيامد نسبت گرايي، ليبراليسم بود كه انسان را از همه قيود اخلاقي و ارزش هاي انساني آزاد مي كرد و سركشي در برابر فرمان هاي اخلاقي و ديني را مجاز مي شمرد.آري همين نسبت گرايي ارزشي بود كه سرانجام غرب را در دوران معاصر به نيهيليسم و پوچ گرايي كشاند. [38]
فردگرايي:
«فردگرايي ،هر نظريه،هرآيين يا هر اقدامي را مي رساند كه انسان را در فرديتش ،شالوده ي نظام انديشه و تبيين قاعده رفتاري يا واقعيت اساسي و يا به طور كلي والاترين ارزش به حساب آورد.» اين گونه تعاريف از ماهيت اصلي فردگرايي در غرب خبر نمي دهد در حالي كه در مفهوم اصلي فردگرايي، يكي از پيامدهاي طبيعي اومانيسم و سكولاريس بود در واقع آن چه در غرب با اين عنوان مطرح شد همان مفهوم فردگرايانه بورژوازي از انسان بود. نكته مهم اين است كه منظور از فرد در اين جا مشتركات بين انسان ها بلكه دقيقاً نقاط افتراق و امتياز آن ها بود در نتيجه فردگرايي گام بعدي را در تكميل اومانيسم برداشت اگر در اومانيسم ،انسان،محور و مدار هستي بود در فردگرايي ، فرد با همه خصوصياتش معيار و ميزان است.
حال ببينيم اين فرد از ديدگاه پيشگامان فرهنگ غرب حقيقتاً چيست كه داراي چنين منزلت و مرتبه اي است؟!
از قرن 17 ميلادي انديشه فردگرايي با تعبير «مالكيت» در هم مي آميزد و تصريح مي كند كه زندگي فرد متعلق به خود اوست نه خداوند و نه جامعه و دولت اين دارايي فرد،خود از دو قسمت اساسي تشكيل شده است:
اول: نيروي تمنيات و اميال ذاتي كه فعالانه از درون او مي جوشد.
دوم: قوه خرد آدمي كه به منزله ي ابزاري است در جهت تأمين اميال و اغراض انسان
از اين ديدگاه ميل انساني مهم ترين جايگاه را دارد و اساساً سياست و اخلاق بايد بربنياد چنين اميالي تشكيل بگيرد و نتيجه اين كه فرد در مفهوم جديد از دو عنصر «ميل شخصي» و «عقل ابزاري» تشكيل يافته است. [39]
بنابراين در مي يابيم كه فردگرايي را مي توان قله ي انديشه غرب و عصاره ي فرهنگ رنسانس دانست به هر حال برپايه ي مفهوم فرد گرايي به تدريج مجموعه اي از انديشه هاي سياسي ، حقوقي ، اقتصادي شكل گرفت و پايه هاي تمدن جديد غرب را پي افكند و شعارهايي چون برابري،آزادي فردي،حقوق بشر ،حق مالكيت شامل از مباني فردگرايي است.
از اين ديدگاه چون در جهان هيچ حقيقت اخلاقي وجود ندارد در نتيجه براي شناخت ارزش ها هيچ ملاك و ابزاري در دست نيست پي چاره ايي نيست كه افراد هركدام آزادانه و به طور برابر به دنبال خواسته ها و اميال خويش بروند و اين پديده اصطلاحاً به ليبراليسم معروف است.
پس ليبراليسم يگانه ارزش عام را آزادي انساني براي تأمين غرايز خويش مي داند. نهايتاً اين كه غرض ما از طرح مباحث گذشته اين بود كه نشان دهيم مسأله حقوق زنان در چه بستري مطرح شد و آن ريشه ها چگونه به برآمدن اين ميوه ها انجاميد.
غرب زماني به نداي حق خواهي زنان پاسخ مثبت داد كه نظام سرمايه داري به نيروي كار زنان نيازمند شد.ويل دورانت مورخ معاصر آمريكايي مي گويد:« آزادي زن ازعوارض انقلاب صنعتي است.»
بنابراين تصويرجديد زن در غرب در يك فضاي خاص فلسفي و متناسب با نيازمندي هاي ويژه اجتماعي و اقتصادي شكل گرفته است .
دراین بخش علل ظهور فمینیسم در دوبخش «زمینه ای فرهنگی – اجتماعی » و«زن ومبانی تمدن مدرن» مورد بررسی قرار می گیرد:
1- زمینه های فرهنگی – اجتماعی
1-1برخی آموزههای عهدین
«رینکورت» معتقد است : فمینیسم تنها در جوامعی که همانند جامعه یهود به صورت خشن مردانه هستند، شکل می گیرد . تعداد زیادی از زنان یهودی در ایالات متحده در جنبش آزادی زنان حضور داشته اند . زن یهودی سمبل «طبقه پردرآمد طرفدار اشتغال است آنان نه تنها در جنبش فمینیسم نقش برجستهای داشتند ، بلکه از پیشتازان بهره مندی از فمینیسم نیز بودند .
«برونوبتلهایم» معتقد است : نفی زنانگی وارج نهادن به مشاغل مردانه که باور سنتی یهودیان بوده ، باعث گردیده تا نخستین اعضای «کیبوتص» برای کارهای مردانه نسبت به کارهای زنانه، از جمله فرزند داری ، برتری قایل شوند این واکنش به طور منطقی از این واقعیت سرچشمه می گیرد که کمترین دینی است که به اندازه دین یهود، زنانگی را طرد نماید وآن را یک ننگ ونفرین به حساب آورد واز مردان بخواهد هر روز خدا را شکر کنند که آنان را زن خلق نکرده است .
برخی آموزهای تحریف شده کتاب مقدس هم زمینه ساز ایجاد باور به فردوستی جنس زن شده است . در آیات 4 تا 42 باب دوم سفر پیدایش ، خداوند ابتدا با خلقت آدم آغاز می کند ومرد به عنوان انسان اولیه متولد میشود .خداوند بهشت را برای مرد میافریند تا درآن همراه درختان زندگی کند و …چون آدم احساس تنهایی می کند، خداوند او را در خوابی عمیق فرو میبرد وزن را از دنده او می آفریند، زن آفریده میشود تا شریک او باشد . وآنها با هم ازدواج میکنند چنین تعابیری ، نگاهی شی ، انگارانه ، طفیلی ودرجه دوم به زن ایجاد می کند که در خدمت جنس مرد وبرای او آفریده شده است .خودش هیچ اصالتی ندارد ، بلکه با نسبت به مرد معنا پیدا می کند.
درآیات 14-13 تیمائوس آمده: «زنان در خلقت درجه دو و در ارتکاب به خطا درجه یک هستند» بنابراین زن فقط وجود درجه دومی واعتباری ندارد بلکه منشا شر و دور شدن مرد از کمال وخیر است . درآیات 7-6 باب سوم سفر پیدایش آمده: به این ترتیب آدم به وسیله حوا اغوا شد و آن دو به زمین هبوط کردند طبق آموزه کتاب مقدس ، شوق وزندگی خانوادگی ، همسری ومادری برای زن نه یک امتیاز بلکه مجازات وتنبیهی است که به سبب خوردن میوه ممنوعه باید تحمل کند.در آیه 16 باب سوم سفر پیدایش آمده: درد زایمان ، اشتیاق به همسرداری وحکمرانی مرد بر زن ، از نخستین مجازاتهای است که حوا به واسطه خوردن میوه ممنوعه متحمل شده است . لازم به ذکر است آیات دیگری در نقض این آیات در کتب مقدس آمده که این نگرش را در می کند ومورد استفاده برخی متالهان فمینیست قرار گرفته است .
نهایت آنکه خدای مسیحیت صورتی کاملاً مردانه دارد ، یگانهای است با سه شخص پدر، پسر و روح القدس که هر سه به کلمه خداوند(لوگوس) وابسته اند این نوع نگاه به محوریترین آموزه دین مسیح در کنار آیات دیگر میتواند زمینهای جدی برای ایجاد نگرشهای منفی در مورد زنان، عملکرد ناصواب و ظالمانه از طرف مردان ونهایتاً واکنشی از سوی طرفداران حقوق زن شود.
1-2وضعیت زندگی زنان
در عصر یونان باستان (399 تا 470 ق .م) که دوره اعتلای یونان است ، رسم ارث بردن از طریق مادری فسخ شد ، زن یونانی حق عقد قرار داد نداشت واقامه دعوا در محکمه برایش ممکن نبود ، همچنین زن از شوهر ارث نمیبرد . پدران بدون آنکه نظر دخترانشان را بپرسند ، آنها را شوهر میدادند ومردان زنان را در خانه مفیدتر میدیدند ، لذا تعلیمات زنان ، منحصر به اور خانه داری میشد . چرا که معتقد بودند ، هوشمندی زن وی را از اجرای وظایف باز میدارد . با وجود رنسانس در قرن پانزدهم وضعیت زنان تغییر جدیدی نکرد .
یک اعلامیه انگلیسی (1547 م) گردهمایی زنان به منظور پرحرفی را ممنوع می کند وبه شوهران دستور میدهد همسرانشان را در خانه نگه دارند . کنار گذاشتن زنان از مسئولیتها واصناف واختلاف چشمگیر سطح دستمزد زنان نیز در این زمان وخامت بیشتری یافت . حذف صومه ها وممنوعیت ورود زنان به دانشگاهها تحت نظر کلیسا نیز باعث شده بود زمانی که مردان به گونه های بیسابقه مصمم به کسب دانش وپرورش استعدادهای خود بودند ، زنان از تحصیل محروم بمانند .
ویل دورانت می نویسد : تا حدود سال 1900 م زن کمتر دارای حقی بود که مرد ناگریز باشد از روی قانون آن را محترم بدارد . در قرن نوزدهم زنان آفریقا هنوز مانند بردگان والات کشاورزی خرید وفروش میشدند. در «تاهیتی » و «نیوبریتین» زنان مجبور بودند که خوکان را از سینه خود شیر دهند . در«مری انگلند» شوهر حق داشت زنش را بزند، تا زمانی که زن از زیر کتک نیمه جان بیرون می آمد ، مرد از تعقیب قانون درامان بود شوهر میتوانست هر شب دنبال فحشا برود اگر زن پولی را جمع میکرد متعلق به شوهرش بود اگر زن در عروسی مالی را به خانه می آورد مرد حق خرج ان را داشت اما اینکه زن بتواند درکارخانه کار بکند وحق رای در انتخابات داشته باشد، هرگز به خاطر هیچ مردی خطور نمی کرد.
در قرن بیستم برای اولین بارمساله «حقوق زن» در برابر حقوق مرد عنوان شد. در انگلستان فقط در اوایل قرن بیستم برای زن ومرد حقوق مساوی قائل شدند. ایالات متحده آمریکا با آنکه قرن هیجده ضمن اعلام استقلال به حقوق عمومی بشر اعتراف کرده بود ، در سال 1920 م قانون تساوی زن و مرد را در حقوق سیاسی تصویب کرد وهمچنین فرانسه در قرن بیستم تسلیم این امر شد.
1-3نگرش تحقیر امیز نخبگان
نگاهی اجمالی به برخی از دیدگاههای متفکران مشهور غربی ، بدون هیچ توضیحی ، تاثیر این نگرشها را در شکلگیری فمینیسم به عنوان واکنشی علیه چنین دیدگاههایی روشن می سازد.سقراط ، وجود زن را بزرگترین منشا انحطاط بشریت میدانست.فیثاغورت ، دیگر دانشمند یونانی ، اصلی خوب وجود دارد که نور ومرد را آفریده است واصلی بد که آشوب تیرگی وزن را آفریده است.افلاطون وفیلون ، پیشرفت اختلافی را در گرو ترک کامل خصوصیت وجنیست زنان واستحاله به جنیست مردانه وتقویت صفات وملکات مردانه میدانستند .ارسطو: زن چیزی نیست مگر مرد ناکام ، طبیعت آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است ، زن ر ا می آفریند. زنان ومردان بنابر طبیعت محکوم به اسارت هستند. به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند.آکوئیناس:زن نمیتواند زاهد وپارسا باشد، چون متزلزل است زن با نخستین مقصود طبیعت یعنی کمالجویی منطبق نیست ،بلکه با دومین مقصود طبیعت یعنی گندیدگی ، بد شکلی وفرتوتی انطباق دارد .
این تفکرات مختص یونان باستان وقرون وسطی در غرب نیست ، بلکه متفکران دوران مدرن را هم شامل میشود.
«ژان ژاک روسو» از روشنفکران مدعی برابری حقوق وآزادی ، زنان را مستحق حقوق طبیعی نمی داند، از دیدگاه وی زنان باید منحصراً برای مردان پرورش یابند، زن فقط برای مرد وجود دارد ، یعنی برای این خلق شده است که پسند او واقع شود واز او اطاعت نماید این اقتضای طبیعت است .شوین هارو، فیلسوف معروف آلمانی ، زن حیوانی است با موهای بلند وعقلی کوتاه.
2-زن ومبانی تمدن مدرن
فمينيسم در فضايي سر برآورد و به رشد و حركت خويش ادامه داد كه شعارها و آرمان هاي خاصي برآن حاكم بود. اين گفتارها به طور برجسته اي از گفتارهاي نظري دوران خود تأثير پذيرفته بود.
بنابراين گفتارهاي نظري يكي از عمده ترين پايه ها و مباني شكل گيري فمينيسم را تشكيل مي دهد؛ و از آن جا كه مباني نظري تأثير به سزايي در اين مكتب داشته است، در اين جا به بررسي مباني نظري فمينيسم خواهيم پرداخت قبل از آغاز بحث بايد به يك نكته اساسي در اين زمينه اشاره نمود: كه مباني مؤثر برجنبش اجتماعي زنان ، به دو بخش مباني مدرنيته و مباني پست مدرن تقسيم مي شود. گفتار اول مباني مؤثر برموج اول و دوم و گفتار دوم مباني تأثير گذار برموج سوم تلقي مي گردد.
گفتاراول: مباني مدرنيته : مباني تأثير گذار برموج اول و دوم فمينيسم همراه با تحولات فرهنگي، سياسي و علمي اروپا از قرون وسطي ـ كه عصر حاكميت تفكرات و عقايد كليسا بود ـ به عصر جديد ، گفتار ها و آرمان هايي در جامعه رخ نمود كه به كلي تاريخ سنتي اروپا را متوقف ساخت و فرهنگ جديدي با تمام زوايا در رشته هاي نوينش به منصه ظهور رسيد.
در اين راستا تأثير انقلابات علمي كه تفكرات سنتي را كاملاً در هم كوبيده بود ،از همه مشهورتر بود. بدين ترتيب عمده ترين تفكر دنياي جديد يعني اومانيسم به ظهور رسيد كه ما به عنوان سرمنشأ اكثر تفكرات مدرن و يكي از ريشه هاي نامحسوس فمينيسم از آن ياد خواهيم كرد.
الف ) اومانيسم [40] و سكولاريسم [41]
اومانيسم را مي توان به عنوان مادر تمام تفكرات عصر مدرن برشمرد. اگرچه اومانيسم و سكولاريسم اغلب به عنوان تفكراتي مجزا بررسي مي شوند ولي در واقع اومانيسم بدون سكولاريسم و سكولاريسم بدون اومانيسم قابل ريشه يابي نيست پس ابتدا نحوه نحوه شكل گيري اين تفكرات را بررسي خواهيم نمود . كشفيات جديد علمي ،انسان را از بند غل و زنجيرهاي تفكرات سنتي كه به شدت تحريف شده بود و در موارد مطلوب اربابان كليسا به كار گرفته مي شد،رهانيده در عوض جلوه هاي مخفي قدرت تفكر و انديشه مستقل را به انسان ارزاني كرد . اولين جلوه ي اجتماعي تفكر اومانيسمي را مي توان در نفي فئودال ها و قدرت بي چون و چراي روحانيت كليسا مشاهده كرد. [42]
انسان اين دوران پس از استقلال ار تفكرات كليسا به دنبال جستجوي محوري براي اتكاي وجودي خويش ،به توانايي هاي عقلي و ذهني خود متوسل شده و اين درك جديد به سرعت در ادبيات ، هنر و فلسفه تأثير نهاد.
به اين ترتيب اومانيسم و پايه هاي تفكر سكولاريسم در اروپا متولد شدند و سرمنشأ بسياري از انديشه هاي بعدي از جمله آزادي و برابري گرديد. همچنين اومانيسم در جنبه هاي تأكيد براصالت فردي خويش ،ريشه تفكراتي نظير ليبراليسم و كاپيتاليسم و در جنبه هاي اصالت اجتماعي خويش اساس و بنيان تفكراتي نظير سوسياليسم و ماركسيسم مي باشد. [43]
واژه اومانيسم پس از زمان پيدايش خود تغييرات بسياري يافته و اغلب در دلالتهاي بامعناي اوليه بسيار متفاوت است. [44]آنها عليه اخلاق مسيحي شوريده بودند تا بهره وري از انواع لذت و زيبايي هاي مادي را تجربه كنند؛ لذت گرايي به عنوان بخش جدايي ناپذير تفكر اومانيستي قرار گرفت . [45]
به گفته شلر [46] اين گونه است كه «خواست انسان معيار و مقياس همه چيز است » .
براين اساس اومانيسم يك تفكر فراگير است كه تمام عرصه هاي علمي، اخلاقي و فرهنگي را در نورديده و براساس اين تفكر در تمام عرصه هاي حيات انسان به محوري اساسي براي تبيين و معنا بخشيدن تبديل مي شود و همه چيز براساس اين محور و مركز ، معني پيدا مي كند. [47]
بدين ترتيب اومانيسم همراه با مفاهيم ديگري نظير تساوي ، عدالت ،حقوق برابر در تقويت گروه ها و جنبش هاي خاص از جمله فمينيسم نقش بسيار ايفا كرد.
يكي از آرمان هاي بسيار پيچيده دوران مدرنيته كه انديشمندان بسياري درباره ي آن قلم فرسايي نموده اند و سعي در تعريف و مشخص نمودن حدود و قيود آن داشته اند، مفهوم برابري است كه به عنوان مفهومي سياسي ـ فلسفي بخش عظيمي از گفتارهاي فيمينيستي را به خود اختصاص داده است.
ب) برابري
يكي از بارزترين جلوه هاي اومانيسم بحث برابري كه به شدت با فمينيسم در دوران مدرنيته گره خورده است . برابري كه يكي از اركان اساسي شكل گيري قوانين مدني كشورهايي نظير فرانسه بعد از انقلاب سال 1791 بوده و با معناي گسترده و وسيع خويش الهام بخش بسياري از جنبش هاي قرن 19 . 20 در اروپا و آمريكا گرديده برابري خواهي به صراحت در ميان اهداف و آرمان هاي فمينيست ليبرال موج اول قابل رؤيت است. برمبناي اين تفكر زن به عنوان موجودي انساني مي بايست از همه ي حقوق طبيعي برخوردار باشد. [48]
از پارامترهاي عمده برابري مي توان به برابري در رفاه اجتماعي ،برابري در اعمال قدرت سياسي ، در اين ميان درخواست براي حق رأي زنان بارزترين جلوه مطالبات سياسي بود كه اولين بار در سال 1869 به طور رسمي لايحه ي اعطاي حق رأي زنان توسط جات استوارت ميل به پارلمان انگلستان تقديم گرديد. [49]
محور ديگر و برابري خواهي عرصه ي اقتصادي و مسأله ي كار دستمزدي است. مسأله نابرابر ي زنان و مردان از نظر سطح دست مزد و لزوم اصلاحات حقوقي كه اين نابرابري را مرتفع سازد،از عمده ترين حوزه هاي فعاليت فمينيستي است. [50]
ج) آزادي و ليبراليسم
از ديگر مفاهيم عصر مدرن كه به عنوان يكي از شاخصه هاي اصلي اومانيسم مطرح است ،مي توان به آرمان آزادي و آزادي طلبي اشاره كرده آزادي : يعني رهايي فرد يا افراد از قيد خود يا افراد ديگر براي انجام دادن كار يارفتاري خاص [51]
اما هابز [52] در اين باره مي گويد :« منظور من از آزادي اين است كه در برابر هر كاري كه انسان طبق قانون طبيعي مي خواهد انجام دهد. بدون ضرورت ،ممانعتي وجود نداشته باشد. [53]
با توجه به پيوند عميق بين فمينيسم و ليبراليسم در دهه هاي اخير بايد يادآوري كرد؛ ليبراليسم به عنوان ايدئولوژي براي رژيم هاي سياسي اواخر قرن 18 در اروپا تكوين يافت كه پس از سرنگوني نظام فئودالي مطرح شد. [54] ولي ليبراليسم اقتصادي (آزادي فعاليت خصوصي ) و ليبراليسم فرهنگي (آزادي در حوزه انديشه ) را نيز مطرح مي ساخت. [55]
گفتار دوم : مباني پست مدرنيته
فمينيسم پست مدرن: در شكل بسيار افراطي در همه زمينه هاي نوعي پوچ انگاري را توصيه مي كند [56] كه تنها در حيطه انديشه قابل تصور است و هرگز در راهكارهاي اجتما ع، سياسي و حتي فرهنگي قابل اجرا نيست.
نقد و ارزیابی فمنیسم
تعدد گرایش ها در فمنیسم نشانگر ناسازگاری، اختلافات، عدم تحمّل و نقد درونی حامیان آن در این مکتب است. روح جنبش فمنیستی «همجنس گرایی» است. خانم تی. گریس آتکینسون، که خود یکی از فمنیست های سرسخت است، اعتراف می کند که «فمنیسم به مثابه نظریه و همجنس بازی در حکم و عمل است.» این دسته از فمنیست ها، که از ریشه با مردان سرناسازگاری دارند، به صراحت اعلام می دارند که باید حتی در روابط خصوصی نیز به جای آن که وقت خود را با مردی سپری کنند، با همنوعان خود به سر برند، اگرچه این عمل از آن رو که مخالف طبیعت است، تنها در مقام شعار می ماند و آنان در خلوت ناچارند نیاز طبیعی خود را تنها با مردان برطرف سازند.
همان طور كه در علل ظهور جنبش فمينيسم ذكر شد ، زن نه به عنوان يك انسان؛ بلكه تابعي از وجود مرد بود كه از هر گونه حقوق مستقل ، شخصي و انساني محروم بود. زن به لحاظ فردي عقب نگه داشته شده و از نظر اجتماعي هم اصلاً به حساب نمي آمد. وجود زن حتي در محيط خانه هم بي اهميت و شيء انگارانه محسوب مي شد. همسري و مادري جايگاه ارزشمندي نداشت و زن براي شوهرش و در خدمت او انگاشته مي شدو…
بنابراين اعتراض و واكنش زنان به چنين شرايطي كاملاً طبيعي بود . اما صحت اصل واكنش را نبايد با نوع واكنش خلط كرد. اين كه چگونه و چه شرايطي بايد جايگزين مي شد،اما بايد توجه كرد كه فمينيسم در قبال آن چه به زنان داد چه چيزهايي را از آنان گرفت. به نظر مي رسد فمينيسم واكنشي بر زن ستيزي غرب البته با استفاده از يك راهبرد «زن ستيزي » ديگر بود.
برخي از دستاوردهاي جنبش فمينيسم براي زنان عبارتند از : حق رأي ؛ حق سقط جنين ؛ طلاق بدون تقصير (براي زن و مرد )؛ استقلال مالي ؛ آزادي جنسي ؛ حضور گسترده زنان در سياست ،اجتماع و اقتصاد ؛ بالارفتن سن ازدواج؛ افزايش زندگي هاي مجردي؛ اضمحلال خانواده ؛ افزايش طلاق ؛ ايجاد حس ستيزه جويي بين دو جنس ؛ تخريب زنانگي و بحران هويت در زنان ؛ تضعيف مردانگي ،برداشتن مرز خصوصي و عمومي (خانه و جامعه) ، رواج همجنس بازي ، ظهور پديده زنان شدن فقر ، ظهور و افزايش بيماريهاي مختلف زنان اعم از جسمي و روحي … ابزاري شدن زنان در خدمت منافع سرمايه داران با ايجاد صنعت سقط جنين ، صنعت سكس و پورنوگرافي ، صنعت روابط جنسي و …
علت عمومي اين تغيير ،فراواني و تعدد ماشين آلات است. آزادي زن از عوارض و انقلاب صنعتي است … يك قرن پيش در انگلستان كارپيدا كردن برمردان دشوار گشت. اما اعلان ها از آنان مي خواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانه ها بفرستند . كارفرمايان بايد در انديشه سود و سهام خود باشند و نبايد خاطر خود را با اخلاق و رسوم حكومت ها آشفته سازند. كساني كه ناآگاه بر خانه براندازي توطئه كردند كارخانه داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند . نخستين قدم براي آزادي مادران ،قانون 1882 م بود. به موجب اين قانون، زنان بريتانياي كبير از آن پس از امتياز بي سابقه اي برخوردار مي شدند و پولي را كه به دست مي آوردند حق داشتند براي خود نگه دارند . اين قانون اخلاق عالي را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند. از آن سال تا به امسال سودجويي مقاومت ناپذيري آنان را از بندگي و جانكندن در خانه رهانيده ،گرفتار بندگي و جانكندن در مغازه و كارخانه كرده است.
با توجه به آنچه گذشت, نسبت دادن پايه و اساس شکلگيري نهضت زنان در غرب, به خلأ ناشي از تضاد آموزههاي مسيحيت و بيتوجهي به حس هويتخواهي زنان، توجه به يک بعد (جنبه بيروني) و غفلت از بعد دروني قضيه است که در صورت فقدان آن, هر حرکتي هرچند قوي, در بيرون صورت پذيرد, نميتواند مبناي يک کنش جمعي قوي, آن هم در قالب نهضت اجتماعي زنان قرار گيرد. چه آنکه در ساير پديدههاي اجتماعي ـ سياسي نيز غفلت از زمينه پذيرش دروني، تحليل آن رويداد را ناقص و فاقد اعتبار علمي ميگرداند.
فمينيستهاي اسلامي در داخل و خارج ايران مباحث خود را بر نسبيت فرهنگي استوار ميکنند و با عاريت گرفتن مفاهيمي چون: اومانيسم، سکولاريسم، حقوق بشر و تشابه زن و مرد، به سمت آرمانهاي تساوي طلبانه به پيش رفته و تفاوتهاي زن و مرد مسلمان در احکام و قوانين را مورد انتقاد قرار ميدهند. شاخصههاي اصلي تفکرات اين گروه طي چند محور مورد بررسي قرار گرفته است:
1) تفکيک ميان دينداري و دينمداري.
2) تاکيد بر تشابه حقوق زن و مرد.
3) عدم ثبات در شريعت.
4) توجه به نقش زن در خانواده.
نتیجه گیری
در نتیجه فمینیسم مولود رنسانس و مبتنی بر جهانبینی غرب جدید با محوریت اومانیسم» است و چون در دیدگاه اومانیستی انسان مادی و زمینی تنها موضوع ارزشمند برای تلاش و تفكر است بنابراین تمامی گرایشهای فمینیستی بر این پیش فرض استوارند كه انسان را مصدر تشریع و بینیاز هدایت وحی میدانند پس در هیچ یك از گرایشهای فمینیستی توسل به وحی و اعتقاد به حاكمیت دین در شئونات اجتماعی پذیرفته نیست.بنابراین، مسلمان باید توجه کند که فاکتورها و دستورالعملهاى زن گرایان فمینیست، باچارچوبها و معیارهاى اعتقادى الحادى ویژهاى شکل گرفتهاند که هرگز سر سازگارى بامعیارهاى حیات بخش دین به ویژه اسلام در راستاى حمایت از زن و حقوق او ندارند.
جنبش فمیمنیستی،یک نظریه واحد ویا حتی یک نظام فکری واحد نیست بلکه آرا و افکار متعددی در آن وجود دارد با وجود این مهمترین دغدغه آنان ارتقای موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابری و همسانی بین زن و مرد است در آغاز جنبش فمینیستی نوعی اعتراض به مرد سالاری آشکار حاکم درغرب بیان شده در اعلامیه حقوق بشر فرانسه و آمریکا بود که حقی برای زنان در نظر نگرفته بودند.
فمینیسم پس از گذر از مرحله اولیه وارد مرحله حساس تر و مهم تر (سیاسی و ایدلوژیکی) شد.بدین سان فمینیسم معاصر بعدی سیاسی و ایدئولوژیکی به خود گرفته به دنبال مطالعه توزیع بین دو جنس مذکر و مؤنث است
مهمترین اصول فمینیسم:
- دست کشیدن از افکار مقدس که متون وحی و میراث دینی آن را بیان می کند و اینجا نقطه برخورد فمینیسم است. نبرد با ادیان نقطه مشترک آنها است.
- دست کشیدن از زنانگی، زیرا زن بودن سبب ضعف زن و استیلای مرد بر اوست، زنانگی به ازدواج، ازدواج به مادری و مادر بودن به تشکیل خانواده منجر می شود که در همه این مراحل، زن طرف ضعیف و مرد طرف چیره است.
چگونگی دست کشیدن از زنانگی در تفکر این جریان:این امر با برخی اقدامات محقق می شود:
1-تغییر این نظام خانوادگی که مرد سالارانه بوده و زن در آن مقهور است، با نابود کردن این مفهوم از خانواده و جایگزینی خانواده دموکراتیک به جای آن.
2- حق آزادی زن در سقط جنین بنابر خواسته وی و تسهیل این راه.
3-هم جنس بازی که به زن این آزادی را می دهد تا بی نیاز از مرد در مسایل جنسی، تمایلات خویش را ارضا کند.
پي نوشت ها:
1. افسانه نجم آبادی ، (در دل دوست به هر حیله رهی باید کردنیمه دیگر ) ، چاپ آمریکا ، ش ، 2 پاییز ، 1374 ص121 .
2. شورای عالی حوزه علمیه دفتر مطالعات و تحقیقات زنان ، فمینیسم ودانش های فمینیستیت ، ترجمه و نقد مجموعه مقالات ازمترجمان عباس یزدانی ،بهروزجندقی (قم: 1382ص14).
3. محمد رضا زیبایی نژاد ، فمینیسم دانشهای فمینیستی ، (قم:دفتر مطالعات و تحقیقات زنان1382ص13).
4. همان ، ص23.
5. Stephen w. Little john, Theories of Human communication; 5th Edition, Belmont, California: wads worth publishing Company.
6. جنبش كوشش جمعي براي پيشبرد منافع مشترك يا تأمين هدف مشترك از طريق عمل جمعي خارج از حوزه نهادهاي رسمي كه باعث تغيير قانون مي شود(آنتوني گيدنز؛ جامع شناسي ترجمه منوچهر صبوري ، ص 67-272).
7. نظريه كوششي اجتماعي است در راه تمهيد مجموعه هاي منظم ، به هم پيوسته و معنا دار متشكل از گزاره ها ، پيش فرض ها و اصولي كه در راه تبعيين امور و وقايع اجتماعي به طور عملي پديد آيد(باقر ساروخاني ؛ درآمدي بر دائره المعارف علوم اجتماعي ؛ ج2، ص 798).
8. حوزه تفكر علمي يا گرايش هاي فكري مشابه و نزديك به هم (غلام عباس توسلي ؛ نظريه هاي جامعه شناسي ؛ ص 25).
9. woman and Arise of the Nowel 1726- 1405 .
10. Jon lock
11. ابراهیم حسینی، فمینیسم،چاپ اول،ناشر دفتر نشر معارف، ص18.
12. موسسه فرهنگي طه، نگاهي به feminism ،معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي ،1377، ص« 10».
13. شورای عالی حوزه علمیه دفتر مطالعات و تحقیقات زنان ، فمینیسم ودانش های فمینیستیت ، ترجمه و نقد مجموعه مقالات ازمترجمان عباس یزدانی بهروزجندقی قم: 1382ص18.
14. سرگشتگي نشانه ها،گزينش و ويرايش ، مباني حقيقت ، ص 6- 385 .
15. Girl power Movement
16. وندي شيلت و نانسي لي (موس ) ؛ دختران به عفاف روي مي آورند ، ترجمه و تلخيص : سمانه مدني و پريسا پور علمداري ، تهران ، نشر معارف ، 1388، ص 199 تا 219.
17. ملا محسن سعيد زاده در زير آيه 34/نساء لفظ ضرب(واضربوهن) را به معناي نواختن و عشق بازي گرفته است.
18. مهدیه سادات، مستقیمی ( رویکردی تطبیقی به خاستگاههای فلسفی مسائل اجتماعی زنان در اسلام و فمینیسم) فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره 10 .
19. همان .
20. مهدیه سادات، مستقیمی ( رویکردی تطبیقی به خاستگاههای فلسفی مسائل اجتماعی زنان در اسلام و فمینیسم) فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره 10 .
21. ساميه منيسي، المرأه في الاسلام،ص 25-26.
22. محمود عبدالحيمد محمد، حقوق مرأه بين الاسلام و الديانات الاخروي،ص 19.
23. همان، ص 21-22.
24. ويل دورانت ، لذات فلسفه،ترجمه عباس زرياب؛ (شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، چ هشتم، تهران،1373)، ص 148.
25. همان،ص160.
26. همان،ص 149.
27. ويل دورانت ، همان، ص 150.
28. معصومه موسوي، تاريخچه مختصر تكوين نظريه هاي فمينيستي ، كتاب توسعه، ش 9، ص 115.
29. ملكم هميلتون ، جامعه شناسي دين ، ترجمه محسن ثلاثي ،موسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان،تهران، 1377 ، ص 28.
30. ورنر تونسن،زن در جستجوي رهايي، ترجمه شهلا لاهيجي ،ص 98.
31. Bourgoisie؛ بورژوازي را در زبان فارسي«طبقه سوداگرا» يا «طبقه متوسط» ترجمه كرده اند.
32. محمد رضا زيبايي نژاد، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام،قم ،دفتر مطالعات و تحقيقات زنان،1379، ص 20.
33. همان،ص20.
34. ر.ك : انجيل متي 21:22 ،عبارت انجيل متي در اصل چنين بوده است :«مال قيصر را به قيصر ادا كنيد و مال خدا را به خدا».
35. Rationalism ؛ از معروفترين متفكران عقل گرا مي توان به دكارت فرانسوي ،كايب نيتس آلماني و اسپينوزاي هلندي اشاره كرد.
36. Empricism؛ معروف ترين انديشمندان تجربي مسلك در قرن 17 هابز،لاك ،هيوم و باركلي هستند كه همگي از كشور انگلستان مي باشند.
37. محمد رضا زيبايي نژاد، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام،قم ،دفتر مطالعات و تحقيقات زنان،1379، ص 20.
38. همان،ص20.
39. humanism
40. scholarism
41. آيت قنبري ،نقدي براومانيسم و ليبراليسم ، قم ،فراز انديشه ،1383، ص «13».
42. آيت قنبري،نقدي براومانيسم و ليبراليسم ،ص «33».
43. غراله دولتي، بررسي مباني فلسفي، اخلاقي ،كلامي و آثار عمل فمينيسم ، قم ،نهاد رهبري، دفتر نشر معارف ، 1388، ص 78.
44. محمد رضا زيبايي نژاد، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام،قم ،دفتر مطالعات و تحقيقات زنان،1379، ص 20.
45. scheler
46. محمد حسن آبادي ، مكتب اصالت زن در نقد ادبي، ص 65.
47. پاملا ابوت ، كلر الاس ، جامعه شناسي زنان،ص 279.
48. به نقل از حسين بشيريه ،جامعه شناسي سياسي،تهران ، نيما،1379، ص 290.
49. حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريه هاي اجتماعي، ص 71.
50. liberation
51. Hobbes
52. سيد علي محمودي ، نظريه ي آزادي در فلسفه سياسي هابزولاك ،تهران، پژوهشگاه علوم اسلامي و مطالعات فرهنگي ، 1370.
53. سوزان مولر آكين ، زن ازديدگاه فلسفه سياسي غرب، 1382، ترجمه ن . نوريزد،مونترل ،ص 308 .
54. همان ، ص 307.
55. حميرا مشير زاده ، از جنبش تا نظريه اجتماعي ، ص 388.
منابع ومآخذ
1- ابوت ، پاملا ، كلر الاس ، جامعه شناسي زنان.
2- بشيريه ، حسين ،جامعه شناسي سياسي،تهران ، نيما،1379.
3- توسلي ، غلام عباس ؛ نظريه هاي جامعه شناسي .
4- حسن آبادي ، محمد ، مكتب اصالت زن در نقد ادبي.
5- حسینی ، ابراهیم ، فمینیسم،چاپ اول،ناشر دفتر نشر معارف.
6- دولتي ، غزاله ، بررسي مباني فلسفي، اخلاقي ،كلامي و آثار عمل فمينيسم ، قم ،نهاد رهبري، دفتر نشر معارف ، 1388.
7- زیبایی نژاد ، محمد رضا ، فمینیسم دانشهای فمینیستی ، قم:دفتر مطالعات و تحقیقات زنان1382.
8- زیبایی نژاد ، محمد رضا ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام،قم ،دفتر مطالعات و تحقيقات زنان،1379.
9- ساروخاني ، باقر ؛ درآمدي بر دائره المعارف علوم اجتماعي ؛ ج2، .
10- شورای عالی حوزه علمیه دفتر مطالعات و تحقیقات زنان ، فمینیسم ودانش های فمینیستیت ، ترجمه و نقد مجموعه مقالات ازمترجمان عباس یزدانی ،بهروزجندقی ، قم: 1382.
11- قنبري ،آيت ،نقدي براومانيسم و ليبراليسم ، قم ،فراز انديشه ،1383.
12- گيدنز،آنتوني ؛ جامع شناسي ترجمه منوچهر صبوري .
13- محمود عبدالحيمد محمد، حقوق مرأه بين الاسلام و الديانات الاخروي.
14- محمودي ، سيد علي ، نظريه ي آزادي در فلسفه سياسي هابزولاك ،تهران، پژوهشگاه علوم اسلامي و مطالعات فرهنگي ، 1370.
15- مستقیمی ، مهدیه سادات، ( رویکردی تطبیقی به خاستگاههای فلسفی مسائل اجتماعی زنان در اسلام و فمینیسم) فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره 10 .
16- مشير زاده ، حميرا ، از جنبش تا نظريه اجتماعي.
17- ملكم هميلتون ، جامعه شناسي دين ، ترجمه محسن ثلاثي ،موسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان،تهران، 1377 .
18- منيسي ، ساميه ، المرأه في الاسلام.
19- موسسه فرهنگي طه، نگاهي به feminism ، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي ،1377.
20- موسوي ، معصومه ، تاريخچه مختصر تكوين نظريه هاي فمينيستي ، كتاب توسعه، ش 9.
21- مولر آكين ، سوزان ، زن ازديدگاه فلسفه سياسي غرب، 1382، ترجمه ن . نوريزد،مونترل .
22- نجم آبادی ، افسانه ، در دل دوست به هر حیله رهی باید کردنیمه دیگر ، چاپ آمریکا ، ش ، 2 پاییز ، 1374
23- ورنر تونسن، زن در جستجوي رهايي، ترجمه شهلا لاهيجي .
24- وندي شيلت و نانسي لي (موس ) ؛ دختران به عفاف روي مي آورند ، ترجمه و تلخيص : سمانه مدني و پريسا پور علمداري ، تهران، نشر معارف ، 1388.
25- ويل دورانت ، لذات فلسفه،ترجمه عباس زرياب؛ (شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، چ هشتم، تهران،1373).
26- منصور نژاد، محمد ، مسأله زن در اسلام و فمينيسم، به كوشش حجه الله محمد شاهي ، 1381.
شمسی کرمی نامیوندی مدرس گروه معارف دانشگاه هرمزگان،معاون پژوهش موسسه آموزش عالي فاطمه معصومه (سلام الله عليها)